مــــــــرســـــانــــا گـــــــــلــــــــــیمــــــــرســـــانــــا گـــــــــلــــــــــی، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره
مهرساممهرسام، تا این لحظه: 7 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

خاطرات مرسانا و مهرسام در وب

نوروز 1393 مبارک باد

    سیب شود رویتان، سرخ و سپید و قشنگ سبز شود جانتان، سبز و بلند و کمند سیر شود کامتان، از کَـرَم کردگار سکّه شود کارتان، روزیتان برقرار ماهی عمرت بُوَد، پُر حرکت، پُر تلاش غم بشود سنجدی، رَخت ببندد یواش ... پُر ز حلاوت شود، چون سمنو زندگی غرق سعادت شود، شیوه این بندگی  پیشاپیش نوروز خجسته باد ...
28 اسفند 1392

مــــــــرســـــانــــا گـــــــــلــــــــــی تا این لحظه ، 2 سال و 6 ماه و 7 روز سن دارد

 سلام به عزیزترین دخمل دنیا ... امشب از فرصت استفاده کردم و میخوام از شیرین کاریهات بنویسم قربونت برم که این روزها خیلی خیلی شیطون شدی ....عصر ها وقتی خوابی  اتاقت رو که به هم ریختی  مرتب میکنم اما شب که میخوام برم بخوابم  روز از نو روزی از نو  به قول معروف شتر با بارش گم میشه تو اتاقت .... دیگه کامل حرف میزنی و بعضی موقع ها کلمه هایی میگی که من شوکه میشم و میخوام قورتت بدم نمونه اش اینکه داشتم سریال کوزی  گونی نگاه میکردم شما هم کنارم دراز کشیده بودی ...وقتی رفت تبلیغ گفتی مامان چقدر باحال شده ... ...وقتی کوزی رو میبینی میگی مامان این کوزی .... رفته بودیم حمام قبل ا...
20 اسفند 1392

دو ونیم سالگی مرسانا گلی

سلام عزیز دلم اول از همه ازت میخوام مامان رو ببخشی که نمیرسم روزمرگی هات رو به ثبت برسونم....تا ظهر که سر کارم وقتی هم میایم خونه ناهار ویه استراحت کوتاه وبعدش چون نزدیک سال جدید هستیم یه خونه تکونی مختصر ...نظافت اتاقت تمام شد که فقط مونده پرده اش...یه خرده کارم هنوز مونده که ان شاالله تا هفته ی دیگه تمامش میکنم بعدشم میمونه خرید های عید ... قرار هفته دوم عید بریم تهران و تا 13 بدر اونجا باشیم ...ان شاالله جونم بگه برات  این هفته یه خطر بزرگ از بیخ گوشت گذشت خدا خیلی رحم کرد وتا چند روز وقتی صحنه اش جلوی چشم میومد گریه ام میگرفت ...  یه مهمونی دعوت شده بودیم ...اونجا خوردی زمین وبینیت شروع کرد به ...
15 اسفند 1392
1